#کوروش_ب به نقل از شقایق آسایی برای قدردانی از زحمات بچه های دهه پنجاه و شصت تا دهه هفتاد و هشتاد در راه آزادی این شعر را برایمان ارسال کرده است:
آن سالها را خوب یادم هست، یادت هست؟
ما نسل پر رویا و بازی خوردهای بودیم
دنبال آزادی تمام شهر را گشتیم
گشتیم و از وحشت تمام شب نیاسودیم
در روزهای سرد و پر آشوب دانشگاه
آن لحظههای پر ز وحشت از تقابلها
در امتداد آن دویدنهای طولانی
آیینهها و گریهها، زنجیرها، پلها
قول و قرار عاشقی در روزهای سخت
من گریه میکردم به من امید می دادی
هر بار میگفتی که دیگر مثل سابق نیست
میآید آخر لحظهی شیرین آزادی
آن سو صدای تیرها، این سو دلی لرزان
دستم میان دست تو ،قلبم پریشان بود
توی دلم هر بار میلرزید از اندوه
بیم و امیدِ مردهای در شهر پنهان بود
هر بار میآمد کسی با وعدههای پوچ
با رنگهای مختلف ، با وعدهی «تَکرار»
هر بار ما دلخستهتر از قبل میدیدیم
آزادی مدفون شده در سایهی دیوار
بعد از گذشت بیست سال از فکر آزادی
بر خاطرات و دردهامان تکیه میکردیم
جایی میان خواب و رویا زندگی کردیم
ما لحظههای رفتهمان را گریه میکردیم
امروز آن رویای ما توی خیابانهاست
در دست این پروانههای پاک آبادی
بر مشتهای کوچک و پررنگشان جاریست
فریادهای زندگی، زن، عشق ، آزادی
پروانههای شهر را ما پرورش دادیم
ققنوس از خاکستر رویای ما برخاست
آتشبزن این خیمهها را ،خیمه تابوت است
اندیشه هامان بر فراز شهر پا برجاست
آتش بزن من را ،تمام خیمههامان را
در فکر تو این بار هم نابود خواهم شد
در فکر تو کشتن شبیه اصل ایمان است
آتش بزن، در چشمهاتان دود خواهم شد
در بین آن نامردمان اصل و اصلاحات
باور بکن دیگر پیمبر یا رسولی نیست
این مهرهای حک شده بر روی پیشانی
در بازی امروز معیار قبولی نیست
همراه شو ایران نفسهایش پریشان است
از داغ فرزندان خود بیمار و رنجور است
با گامهایت جان بده ،این خاک ویران را
باید بماند این وطن ،این بار مجبور است
طاقت بیاور میهن در خاک غلتیده
این بار فرزندان تو آگاه و بیدارند
از رشت تا شیراز همراهند و هم پیمان
این بار دخترها درفش کاویان دارند
امروز جای ترس یا جای سکوتی نیست
فریاد را محکم بزن در گوش خاموشی
همراه شو با این شعار روشن امروز
دیگر نه جای بخشش است و نه فراموشی
@Mellig